دکتر بلخاری دانشیار گروه مطالعات عالی هنر دانشگاه تهران درباره تفاوت میان هنر روحانی و هنر نفسانی به خبرنگار مهر گفت: عظمت عشق پاک در آفرینش آثار هنری به شکل زیبایی خاص و منحصر به فرد اثر، خود را نشان می دهد، کمااینکه بسیار شنیده ایم آنچه از دل برآید بر دل نیز نشیند، عکس آن ظهور آثاری است برآمده از نفسانیت انسان.
نفسانیتی که با روح فاصله گرفته و ماده را غایت القصوی حیات خود انگاشته.
جسمانیت در این ظهور نفسانی به جای تجرد نشسته و عریانی جای رازهای مستور و مکنون را گرفته است.
آثاری که در این عرصه آفریده می شود نفس را لذت می دهد و البته روح را از عروج باز می دارد. این آثار روح را دربند می کنند و نگاه انسان را از نظر به بلندای آسمانها باز می دارند و هنر اگر به انسان پرواز را نیاموزد و عروج را در جان او آواز نکند رسالت خود را انجام نداده است.
وی افزود: عشق اصلی ترین و بنیادی ترین انگیزه آفرینش های عظیم هنری است. در پس هر اثر هنری بزرگی ردپایی از عاشقی هنرمندش موجود است.
آثار هنری، بالذات صفت تابندگی و جلوه گری دارند. هیچ گاه خود را روایت نمی کنند بلکه راوی صادق آن لحظه های نابی هستند که هنرمند در شهود خویش، شاهد و ناظر آنها بوده است. عشق جان را صیقل می زند و جان صیقل زده قدرت شهود دارد.
هنر در ناب ترین تعریف خود محصول این شهود است. داستان جدال چینیان و رومیانِ نقاش به روایت امام محمد غزالی و مولانا را بنگرید. به تعبیر مولانا رومیانی که دیوار و در اصل جان را صیقل می زنند در اصل صوفیان عاشق و پاکبازی هستند که شاهد صور مثالی اند.
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران یادآور شد: این معنا امری نیست که صرفا در اندیشه و فرهنگ شرقیان محور و مطرح باشد بلکه در غرب نیز به ویژه پیش از رنسانس از جمله اصول رایج و شایع است. به عنوان مثال فلوطین که از جمله حکمای بزرگ نوافلاطونی است در رساله پنجم از انئاد سوم، عشق را نیروی فعالیت روح در پی جویی و جست و جوی نیکی می داند. او معتقد است منشاء عشق اشتیاقی است برای رسیدن به اصل زیبایی و یادآوری حقیقت آن.
فلوطین عشق را صاحب منزل دلی می داند که می خواهد با حقیقت زیبایی هماغوش شود و این تمنا محصول طرز فکری پاک است که با زیبایی مطلق سرو کار دارد.
نسبت وسیع و وثیقی که فلوطین میان عشق و زیبایی ایجاد می کند با توجه به این که زیبایی رکن ذاتی آثار هنری است خود پیوند عمیق و اصیل عشق و هنر را نشان می دهد.
رئیس کرسی هنر در هیئت حمایت از کرسی های نظریه پردازی با اشاره به اینکه میکل آنژ در یکی از سرورده های خود نسبت میان عشق و هنر را به زیبایی بیان داشته است، گفت: میکل آنژ در بخشی از شعر خود در این خصوص گفته است: هر زیبایی که در این دنیای پایین به چشم اشخاص صاحب ادراک دیده می شود بیش از هر چیز دیگری به آن نیروی آسمانی شباهت دارد که ما جملگی از آن می آییم/ چشمانم به دنبال چیزهای زیبا می گردند/ و همگام با روح سرگردانم در پی نجات/ نیروی دیگری جز نظاره چیزهای زیبا/ برای عروج به آسمان ندارد.
بلخاری تصریح کرد: فلوطین روح پاک و فکر پاک را دخیل در عاشقی حقیقی می داند و این بدان معناست که نسبت میان عشق و پاکی و زیبایی و هنر در نزد حکما و فلاسفه امری بی نیاز از اثبات و استدلال است و از همین رو ست که بزرگ هنرمندی چون لئوناردو داوینچی نقاشی خوب را نقاشی ای می داند که از نیت روح برخاسته باشد و هرچه روح پاک تر، زلالیت معنوی در اثر ناشی از این روح جاری تر.
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران با بیان اینکه تفاوت میان هنر روحانی و هنر نفسانی به شیواترین شکل در بیان اخوان الصفا آمده است، گفت: جملات بسیار زیبای اخوان الصفا در باب تاثیر عشق در موسیقی و نتیجه حاصله از آن این طور آورده است: «پس بدان که غایت حضور عشق در جانها و نیز محبت به اشیاء نیکو و تلذذ از آنها و همچنین زیبایی پیکرها و اشتیاق به معشوق های مسحور و مفتون کننده، همه از این رو است که انسان را از خواب غفلت و رخوت جهالت رهانده و تمرینی باشد برای عروج و رفعت نفس از امور جسمانیِ محسوس به امور نفسانی معقول.
و نیز از مرتبه ظلمانی به زیباییهای روحانی، و راهنمایی درجهت شناخت ذات آن عالم و شرافت جوهر و زیبایی هایی که دارد و نیز خیری که در بازگشت به آن موجود است.
و همه این محاسن، زیباییها و تمامی امور جذابی که انسان بر سطوح اجسام و ظواهر اجرام می بیند همه همان رنگها، نقوش و اشکالی هستند که نفس کلیه بر هیولای اُولی نقش بسته و به واسطه آنها این صور و ظواهر را زینت نموده است.
تا این که نفوس جزییه با تفکر، تامل و سنجش احوالِ [ این جهان و آن جهان] بدان رنگها و زینتها بنگرند و بدین وسیله شوق رسیدن و قصد و طلب وصل در جانشان برانگیخته شود و تا انسان بتواند با تصور این اشکال و نقوش در ذات حقیقیشان و انطباع آنها در جوهر ذاتی شان، این حجب جسمانی را از مشاهده حواس غایب گردانده و رسم و صورت معشوق محبوبی را که در دیدگان نفوس جزیی است باقی دارد.
صورتی روحانی و مصفا که اینک متحد و همراه جاوید معشوق خویش است و او را نه از فراقش حُزنی است و نه از وفاتش (دست رفتن) بیمی. »